جان من در دست او دستش به دست دیگری جام من در دست او ، مدهوش و مست دیگری ماه او در چشم من چشمش به چشمان رقیب هستیم از هست او هستش به هست دیگری عمر من شد در فراق، او غرق عیش همرهان قبله ی من روی او ، او بت پرست دیگری تار زلفش دار من ، نوش لبش بر یار خود آرزویم وصل او ، او سوی وصل دیگری کوه کندم بهر او ، سرها سپردم در رهش آمد اما در میان ، گفت:"ناز شصت دیگری"
5 امتیاز + / 0 امتیاز - 1394/06/12 - 08:15 توسط Mobile